سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش می رسند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :4
کل بازدید :30778
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/9/11
10:16 ص

حتی اگر ابرهای لجباز کنار نروند , حتی اگر ماه از خواب بیدار نشود و خورشید در افق راه نرود باز هم آسمان را دوست دارم . حتی اگر یک سیاره هم در منظومه شمسی نداشته باشم , حتی اگر یک ستاره هم چشمک نزند و  نتوانم پرهای جبرئیل را لمس کنم باز هم آسمان را دوست دارم . صبح تا غروب در ایوان کوچک خانه ام می نشینم و به عطرهای سر به زیری زل می زنم که از کنار درختان رد می شوند و نام تو را زمزمه می کنند.

-تا وقتی تلفظ نام تو را از یاد نبرده ام این دفتر فرسوده پیش رویم گشوده خواهد ماند. تا وقتی باران می بارد, تا وقتی باران می بارد, تا وقتی رودخانه ای در قلبم جاریست به دریای دستان تو می ریزد, تا وقتی شمعها روی تاقچه اتاقم روشن است و پروانه ها ترانه عاشقی را بلدند این دفتر فرسوده را پر از شعر های ناب خواهم کرد, شعرهایی ناب خواهم کرد, شعرهایی که با نام تو آغاز شوند.

بگذار به همه باغهای جهان سفر کنم و شاخه شاخه گل های سرخ برایت بچینم, بگذار با تو گل بگویم و عشق بشنوم, بگذار یک بار دیگر در کلاچای با تو چای بنوشم و از قاصدکی که فردا خواهد آمد حرف بزنم , بگذار پرستوها و سهره ها از سر انگشتانم به سمت تو برگیرند, بگذار این شاخه خشکیده انجیر با دستهای خیس تو شکوفه کند.

چقدر سخت است شاعر خیابان بودن ,چگونه این همه درخت , این همه برگ سبز عاشق را بسرایم؟ چقدر سخت است دنبال کلمات تازه از پنجره اتوبوس ,بیرون را نگاه کردن ودر جوی های بی آب به جستجوی دریا رفتن, چقدر سخت است آدمکهای برفی را فراموش کردن و پیراهن بهار را از تن کندن و لباس گرم تابستان پوشیدن , چگونه بدون عینک و خودکار , دل تنگم را برایت معنا کنم؟

چه کسی مرا به سمت تیر می برد و یک پنجره کوچک و چند برگ کاغذ سپید به من می دهد ؟ چه کسی یک لیوان آب خنک چشمه را به من تعارف می کند؟ چه کسی با من زیر درخت بید می نشیند و قصه لیلی و مجنون میخواند ؟ چه کسی روی زخمهای استخوانم مرهمی از شبنم و مهتاب می گذارد؟ چه کسی نام مرا به درختان نارنج و لیمو خواهد گفت و شعر های ناتمام مرا به پایان خواهد رساند؟  

  


91/3/21::: 11:17 ص
نظر()